خواجه نگهدار مرا

متن مرتبط با «اوستادان صفا را اوستاد» در سایت خواجه نگهدار مرا نوشته شده است

تذکرات خصوصی اقای عارف

  • اولش که اومد از اینکه باهم مهربون باشیم و همدیگه رو دوست داشته باشیم و فلان و اینا حرف زد. :دی بچه ها گرفتندش به باد سوال که اره فرهادی فلان کرده و فلان گفته و اینا... شما چرا سکوت میکنی و فلان و اینا گفت "بچه ها! مثلا راجع به همین که بتونین نشریه ها و انجمن هایی که دوست دارید -چه منتقد چه موافق- من چند بار با اقای فرهادی صحبت کرده باشم خوبه؟!! و فلان و اینا!" بعد باز بچه ها گفتن اره شما گفتی فلان میکنم و فلانی رو پیگبری میکنم و فلان و اینا... ولی ایا الان همون عارفی؟! گفت "بچه ها! من واقعا دارم مطالبات تون رو پیگیری میکنم. ولی دیگه چی بیام بگم هی بهتون همه چی رو رسانه ای کنم که چی بشه؟!" بعد یه چیز بامزه ای گفت که من تقریبا به درجه ی محافظه کاری یا شاید هم مهربانی یا هرچی این انسان پی بردم گفت "بچه ها! من مثلا چندین بار اون موضوع رو به اقای فرهادی گفتم، ایشون هم گفتن که پیگیری میکنن. حالا الان ببینن من اومدم پیش شما و این موضوع رو مطرح کردم، با خودشون نمیگن من که داشتم پیگیری میکردم چرا عارف داره همه جا اینو میگه؟؟!" :/ :دی, ...ادامه مطلب

  • به بزرگترها احترام بگذاریم

  • بیاین از اینکه "یهو سرش رو از انتشارات اورد بیرون و من چجوری بهش خندیدم و با خنده و صرفا در اثر جا خوردن چجوری بهش گفتم سلام " بگذریم! تو انتشارات کارتش رو داد و گفت "1362" انقدر خجالت کشیدم که انقدر بزرگه و من اونجوری دو دقیقه پیشش بهش خندیده بودم :| حالا بدیش این بود که رمز منم سال تولدم بود و احتمالا اونم با خودش فکر کرده ببین یه الف بچه چه جوری بهم خندید هااا :دی   پی نوشت : چیه؟ نکنه انتظار دارین رمز کارت خودمم بگم؟1 :دی,چگونه به بزرگترها احترام بگذاریم,چرا باید به بزرگترها احترام بگذاریم,چرا ما باید به بزرگترها احترام بگذاریم ...ادامه مطلب

  • ول کن جهان را چایی ات یخ کرد

  • گرماش گرمم میکنه و مثل جوجه های زهرا که وقتی میبریم شون افتاب بگیرن همچین که افتاب بهشون میخورد دست و پاشون شل میشد و خوابشون میگرفت، گرماش بهم میچسبه و جرعه جرعه مینوشمش!   به مرضیه میگم چقدر خوبه این چایی گرم... بعد با لذت گفتم مسیر حرکتش رو تو بدنم حس میکنم که چجوری گرما از اینجا-با دستم نشون دادم- میره پایین! مرضیه با تعجب گفت "صبر کن یه کم سردتر شه!! فک کنم خیلی داغه!!",ول کن جهان را چایی ات یخ کرد ...ادامه مطلب

  • ارزوهای خواهرانه!

  • گفتم shame on you! بعدش صدامو مثل عمه هتی یا مثلا فیلیسیتی کینگ کردم و گفتم do you know what is the "shame"?l و این بار shame  رو یه جوری تلفظ کردم که پشت بندش ناگهان دوتایی زدیم زیر خنده!!! بعد ثمین با پررویی همیشگیش ازم خواست که تو حیاط ابرو ریزی نکنم! برای اینکه بهش نشون بدم رئیس کیه همون لحظه با همون لحن فان قبل به گلشن که داشت از کنارمون رد میشد گفتم hi golshan!  گلشن یه لبخند محبت امیز زد و با خنده جوابمون رو داد و تقریبا دیگه جلوی درب سالن مطالعه بودیم و ثمین در حالی که به طرف درش میرفت گفت "ارزو میکنم دوکتورا شریف قبول شی!!", ...ادامه مطلب

  • اوستاد

  • رفتم میگم "استاد من واحدام کمه این ترم میخوام برم ازمایشگاه به دانشجوهاتون کمک کنم" هی از اون انکار که "حالا هیشکی هیشکار نمیکنه" و "حالا بچه ها رو فرستادم دنبال ابزار کار" و "حالا با من هماهنگ باش مدام تا خبرت کنم" و این قسم سخن ها! هی از من اصرار که "من خیلی بیکارم روزا!!" و "استاد واحدام کمه وقتم همش داره هدر میره" و "من فقط میخوام تو ازمایشگاه کمک کنم" و غیره و ذلک اخرش دید زورش بهم نمیرسه چند تا تکلیف برام مشخص کرد تا شنبه! منم گفتم "چشم!! فقط استاد تا شنبه یعنی هیشکی کار ازمایشگاهی نداره که من برم کمکش؟!" یه جوری گفت "خانوم فلانی انصافا تا شنبه رو بیخیال شین ,استاد ارمان,استاد شهریار,استاد مهوش,استاد شجریان,اوستاد ساربان,اوستاد موزیک,اوستادان صفا را اوستاد,برادران استاد,اوستاد زانیس,اوستاد بنان ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها